رفتم دندونپزشکی اینقدر بی حسی زد که نشیمن گام بی حس شده بود ،چشمم اصن نمیدید ارتباط با دست راستم قطع شده بود و سه وَرَم قطع نخاع شد اونوقت دندون لامصب هنو حس داشت وقتی میخواستن دندونم رو بکشن جدم اومد نوک دماغم بی حس که نشد هیچی فک کنم احساساتیش کردن
دم عید بود و خیلی هم شلوغ قصابه هم گوشت هرکی آماده میشد اینجوری صداش میزد : گوساله کی بود ؟ گوسفند بیا اینجا … خلاصه نوبت من شد و ساتورِش رو آورد بالا گفت : تو گوسفندی ؟ منم ترسیدم زدم زیر گریه گفتم نه عمو به خدا من گاوم ! جاتون خالی چند نفر در اثر زدن هلیکوپتری زیاد پره هاشون شکست قصاب که داشت واسه خودش رقص چاقو میزد