در دلم ارزوئ امدنت میمیرد
رفته ای اینک، اما آیا
باز بر می گردی؟
چه تمنای محال
خنده ام می گیرد
کجا هَستی؟؟؟
به آسمان نگاه کن...
بگذار دلخوشی ام این باشد که آسمانمان یکیست
یادت از خودت مهربان تر است، چون وقتی تو نیستی یادت هیچ وقت تنهایم نمیگذارد
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم
هر روز برای من میمرد
میگفت زندگی بی تو یعنی مرگ
کار اشتباهی نکرد فقط خیانت کرد...
نمیدانم چرا هنوز زنده است من ک
مرده ام پس چرا ب سراغم نمی اید...
دلم میخواهد دنیارا به پایت بریزم ولی حالا میبینم که تو همه دنیای منی
هیچوقت دلم نمیخواست تنها یادگاری ازت برام یه کوله بارخاطره بمونه و
یه عالمه حرف نگفته و یه دنیا اشک... ولی حیف قدرلحظه های باتوبودن ندونستم
وشدخاطره و حیف یه دنیاخندموازت مخفی کردموشداشک وحیف که
یه عالمه حرفاموبهت نگفتم که اگه میگفتم الان ازهم جدانبودیم...
خیال...
بذار فک کنم هنوز پر ازتب و تاب منی
روزا بفکر دیدنم شبا پر از خواب منی
اگر چه بی خیالمی...
آهای شخص سوم...
لااقل تو باورش نکن...
من هم روزگاری نیمه گم شده اش بودم...
که از شدت سادگی دوباره گم شدم
اندکی آن سو تر جاییست :که یک دوست درآنجا دارم، هر کجا هست به هرحال
به هر فکر، به هر کار، عزیز است؛ خدایا تو خودت غرق سعادت دارش!
به سلامتی خودم که واسه هر کی شدم مرحم همون شد زهرم!