وقتى داشتى ترکم میکردى با امیدوارى چیزى گفتم و تو خندیدى به سادگیم یاد زمانى افتادم که بخواطرت ترکش کردم و اون داد زد :دوباره بر میگردى پیشم. مگه نه؟ و بعد از چند ثانیه آهسته گفت :نه....
پسری دختری زیبارا دید و عاشق او شد. چند ساعتی با هم قدم زدند که ناگهان بنز گران قیمتی جلوی پای دختر ترمز زد دختر به پسر گفت خوش گذشت ولی نمی توانم تا آخر عمر پیاده باشم سوار ماشین شد ولی راننده گفت خانوم لطفا پیاده بشید من راننده این آقا هستم.