واقعی داشتیم تو بازار قدم میزدیم منو مامان و گودزیلای خاندان و خاله و... گودزیلامون خورد به یه خانم... خانمه :هی خانم (خاله م) بچتو کنترل کن پسرخالم :مامانم کنترلمو نیاورده... منکه نشستم کف بازار غش کردم بقیرو نفهمیدم چی شدن
مامان وبابام سی سال پیش ازدواج کردن بعد مهریه مامانم ۲۸۰۰تومانه کلا هرموقع دعواشون میشه بابام میگه بیابریم طلاقتو بدم مهریتم گذاشتم تو جیب پیرهنم که با بقیه پولام قاطی نشه من که الگوم بابامه بقیه داداشامو نمیدونم