استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه» شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید :واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد :واسه این که روز تولدم بارون میومده برادر اهل دلی از ته کلاس گفت :خوبه اون روز آفتابی نبوده
به جااان خودم واقعی واقعی داییم اینا داشتن از مسافرت برمیگشتن یدفعه گودزیلای سه سالشون در ماشینو باز کرد پرید بیرون :| بعدا که از بیمارستان برگشت گفت فک کردم ماشین ایستاده خب :((
عاقا مورد داشتیم: طرف با۸ تا بچه و ۹ تا نوه و ۲ تا نتیجه pou رو بازی می کرده :-[ حالا من یه سوال از شما دارم اون اینه که *واقعا دنیا داره به کجا می رسه؟