شنیدم عروسیته... تور سفید رو سرت پیرهن مشکی منه اون ماشینی که گل زدن تویی که توش نشستی؟ چه قشنگ شدی... ناز شدی... چه ماشین قشنگی، به آرزوت رسیدی... ببین که امشب منو تو، منه قدیما گریونیم تو اشک شوق میریزی و... منم واسه پریشونیم
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
میگویند یک روزی هست.. که چرتکه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند... و آن روز تو باید تاوان آن چه با من کردی را بدهی! فقط نمیدانم.... تاوان دادن آن موقع تو، به چه درد من میخورد!