من ازجنس زنم اماگاهی کودک میشوم کودکِ دلبنده تو! تامحکمتردرآغوشت بیارامم "پشتیبانت"خواهم بود وتومردمن توپادشاه تمام این عاشقانه هایی ومن ملکه خوشبخت وعاشق زیرنم نم دوستت دارم های من بمان شاهزاده رویاهای من
وقتی نبض مهتاب در گوشم لالایی می شود... سر بر پایش می گذارم و... آن وقت است که... گل بوسه های ماه بر گونه ی رویایم می نشیندُ... ستاره چینی تو و... خواب های نقره ای من آغاز می شود...!
خدایا میشه بهم بگی آخر این قصه رو چجوری واسم نوشتی؟؟ پر شادی پر لبخند یا همش غم و غصه، اشکای دمادم؟؟؟؟ به قشنگی نامت میدونم که خیلی بیشتر هنوزم هوامو داری....
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده... هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی... حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!