یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم :لطفا حاشیه نرو دکتر!! بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم :فقط بگو چند روز دیگه زنده میمونم
یکی از فانتزیام اینه وقتی دارن قاتل بچه مو دار میزنن لحظه آخر بدوم و فریاد بزنم بخشیدمش بخشیدم. و رو به آسمون جیغ بزنم و تو افق محو بشم... یه فازی میده... که نگوووووو
یکی از فانتزی هام اینه که کارگردان سریال ستایش رو ببینم ازش بپرسم هدف از انتخاب اسم رستم برا اون کارگرفسقلی هشمت فردوس چی بوده دقیقا میخواسته کیو مسخره کنه رستم شاهنامه رو یا اون اقارو...
بزرگترین فانتزیم اینه ک مرتضی پاشایی در اسرع وقت شفاپیداکنه ومثل اول برگرده وبخونه. خدااا خواهش میکنیم هیچ بیماری رو روی تخت بیمارستان ناامید ازرحمتت نذار. آمین
یکی از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی بی پتو هم خوابمون نمیبره... اگرم نشد باید کم کم خودم شروع کنم به اختراع کردنش