یک شبی مجنون نمـــــازش را شکست بی وضـــــــــــــو در کوچه لیلی نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کـــــــــــــــــرده بود گفت یا رب از چه خوارم کــــــــــــرده ای بـــــــــــــــــر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشـــــــق دل خونم مکن مــــــــــــــــن که مجنونم تو مجنونم نکن
زوده واسه رفتن تو زوده ولی باشه برو کاش نبودی تو زندگیم کاشکی نمیدیم تورو همین که دیدی حسمو ، همین که وابسته شدم انگار دلت رو زده بود دلتنگی های بی خودم حالا که میری فقط بذار یه دل سیر نگات کنم با اینکه دیدم سردی بازم حماقت کردم مقصر خودم بودم چون بهت عادت کردم
شبی گفتم به قلیانم کــــه از جانم چه میخواهی؟؟؟؟ نوشـــت با خط دود خود بـــه دردت میخورم گـــاهی...! تو بر من مینهی آتش که درد خود کنی تـــسکین منـــه بیچاره میسوزم تو از حـــالم چـــه میدانی؟؟!