داستان کوتاه وکیل خسیس مسئولین یک مؤسسه خیریه بعد از تحقیق در مورد ثروتمندان شهر
متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و
تا به این زمان حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است.
پس یکی از بهترین افرادشان را برای دریافت کمک نزد او فرستادند
مسئول خیریه : آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و
متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید
ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه شهر نکردهاید.
آیا نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل : آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید
متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله
هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال،
حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟
زود قضاوت کردید !!!
مسئول خیریه : (با کمی شرمندگی) نه،
نمیدانستم خیلی تسلیت میگویم.
وکیل : آیا در تحقیقاتی که در مورد من انجام دادید فهمیدید که
برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند
و زن و چهار بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است
و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
زود قضاوت کردید !!!
مسئول خیریه : (با شرمندگی بیشتر)
نه نمیدانستم چه گرفتاری بزرگی انشالله حل شود …
وکیل : آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید خواهرم سالهاست که
در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست
در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قراردارد؟
زود قضاوت کردید !!!
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت :
ببخشید نمیدانستم اینهمه گرفتاری و مشکلات دارید …
وکیل : خوب حالا وقتی من به اینها یک ریال هم کمک نکردهام
شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
باز هم زود قضاوت کردید !!!
داستان کوتاه وکیل خسیس