عجب وفایی داره این دلتنگی !
تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی
بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون
وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت
برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !
دلتنگم نه دلتنگ تو
دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی
دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی
دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات
دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته
دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی
دیدی ؟ من که دلتنگ تو نیستم !
دلتنگی یعنی خلوت تنهاییت
از آسمون پاییزی ابری تر باشه !
دلت که گرفته باشد
شادترین آهنگ ها روضه خوانی می کنند
شلوغ ترین مکان ها تنهاییت را به رخت می کشند
و شادترین روزها برای تو غمگین ترینِ روزهاست
دلت که تنگ باشد نغض می شود همه قانون ها …
دلتنگی نه با قلم نوشته می شود نه با دکمه های سرد کیبورد
دلتنگی را با اشک می نویسند !
از قوی بودن خسته ام
دلم یک شانه می خواهد
تکیه دهم به آن و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را ببارم
چقدر نوازش دست های مهربانت خوب است
و من چه زود دلم برای همه چیزهای خوب تنگ می شود
باید خیابان طولانی باشد
تا بشود تمام دلتنگی هایت را قدم بزنی !
گاهی که دلتنگت می شوم
فراموش می کنم که تو فقط یک خاطره ای !
این روزهای سخت از هر انگشتم یک هنر می بارد !
شب ها می بافم خیالت را
روزها می کشم دردهای نبودنت را
و غروب ها هم
وای غروب ها می رقصم با سازِ دلتنگی هایم …
خدایا من صبورم اما
دلتنگی من چه می داند صبوری چیست ؟!
اینجا همه دلتنگند
دنبال گمشده ای هستند
من هم دنبال گمشده ای می گردم
گمشده ای به نام من …
دلتنگی سهم ماست
از خاطراتی که یک روز خاطره نبودند
زندگی بودند !
این روزها وقتی دلتنگ می شوی
کسی برایت جا باز نمی کند
باید در لاک خودت بروی !