اگر گریــه نمی کنـــم فکــر نکن از سنگـــــم
مــن مـــــرد هستم
تنهـایی قـدم زدنم از گریـه کردن دردنـاک تـــر است
من از این منـی که هر لحظه دلتنگِ توست
مُتنفـــــــــرم !
بَهای با تو بودَن بس ناجوانمردانه سَنگیـــن است
درآمد روح من ناچیز تر از این هاست
بــه ایــن فـکــر مـی کـنم
لالایـــی هــای مـــادرم
زیــر کــدام بـالشتک کـودکــی هــایـم جــا مانــده؟
شـایـد هــنـوز بـشـود آســوده خــوابـیـد
امــروز دلــم تنگ دیــروزی است که می گفتــی :
فردایــت را می ســـازم
معنی ماندن بی عزت چیست؟
قبل از آنکه آبروریزی شود
خدایا خودت تمامش کن
گاهی وقت ها آنقدر از زندگی خسته می شوم
که دلم می خواهد قبل از خواب ساعت را روی هیچوقت کوک کنم . . .
خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد
و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست
دلم کمى هوا می خواهد اما در سرنگ
از زندگى خسته ام
آسانسوری شده ام تنها
در برجی متروک که سال هاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است
به خانه ام بیا خسته ام از این همه ایستادگی