از برادران و خواهران عزیزی که واسه شغل و مغازشون کارت چاپ میکنن ، حقیرانه تقاضا مندم ضخامتش رو نازک تر بگیرن که راحت تر بره لای دندون! لثه آدم خونی میشه با این کارت جدیدا !!!
پسر عموم معلمه شب عیدی مجلس و آجیل خوران تعریف میکرد :
سالها پیش معلم یه روستا بودم سمت اردبیل ، یکبار که به بچه ها گفتم برای روز معلم انشا بنویسن یکیشون نوشته بود :
آری معلم ما فداکار است ! او همان مردی است که درآن سرمایی که سگ از خانه ی خود بیرون نمی آید معلم ما به مدرسه می آید!!!!!
عاغا یه بارم دم درِ یه خونه ای رسیدیم بلند بلند با ذوق گفتم وای مامان بیا ببین بوی بابابزرگ میاد اینجا!……
گف آبرویزی نکن ، بوی تریاکه!
بچه : مامان ، چرا بابا کچله ؟
مادر : بخاطر اینکه بابات خیلی فکر میکنه!
بچه : پس چرا موهای تو اینقدر بلنده ؟
مادر : ———- ( از ارائه متن کامل معذوریم )
پسر : هیس ! بی عقل ها فریاد نمیزنند !!!
یارو باهام صحبت میکنه میگه اسمم میناست
اسم پروفایلش NA ZA NIN هستش
اسم ای دی اینستاگرامش مهناز طهرانی
بعد ایمیلشو هم هست المیرا ۶۸
سازمان سیا تو شناسایی این مشکل پیدا میکنه
انوقت تو جزییات زده از دروغ بیزارم ! من فقط یه جواب دارم ! خواهرم حجابتو رعایت کن !!!
دختر داییم ۴ سالشه اومده میگه :
باست نقاشی تشیدم !
من : عزیزم بده ببینم !
دختر داییم : منو دوس دالی ؟؟
من : معلومه جیگر !
دختر داییم : خیل خوب ! این تویی،اینام منم … اینم بچه هامونن !
بابام واسه مامانم گل خریده، مامانم میگه گله؟
بابام میگه: تا نظر کمک داور چی باشه
منو بابام :)))
مامانمم برگشت گفت: نظر کمک داور رو نمیدونم ولی نظر کمیته انضباطی اینه که: امشب گشنه بخوابین تا منو دیگه مسخره نکنین…
ما قرمه سبزی
دیشب داشتم کتاب میخوندم برق رفت
یه نیم ساعتی زیر نور چراغ قوه گوشیم کتاب رو خوندم
تا برق باز بیاد
این نیم ساعتو تا آخر عمرِبچم تو سرش میزنم
میگم ما زیر نور چراغ قوه به بدبختی کتاب میخوندیم
اونوخ شما اینجوری … . خاک تو سرتون
حالا ببین یک دهنی ازش سرویس کنم مننننننن . بله باباش تلاش کرده جون کرده که این لم داده رو کاناپه
اسگل اسم پرنده نیست،بیماری نیست!
.
.
.
نامزد منه که ساعت ۴ صبح بیدارم میکنه میگه
عجیجم من پاستیل مو خوام
پنج شنبه که رفتم امتحان بدم،قبل از ورود به جلسه بهمون بیسکویت و آبمیوه و آب معدنی دادن.
من خودم به شخصه دچار تردید شدم که دیگه برم کنکور بدم یا نه
والله بقیه رو نمیدونم
ما امتحان داشتیم یکی از مراقبا اومد کنار
من وایساد منم میخواستم امداد غیبی بگیرم نمیشد!! دیگه قطع امید کرده بودم ،
بعد بهش گفتم خسته نباشین اینم از من خوشش اومد بهم گف :کدوم سوالا رو
ننوشتی ؟منم گفتم بهش و یه ۸ نمره ای کمکم کرد (دستش درد نکنه خیلی مَرد
بود )
بعد میخواست بره اخر سالن پا گرفتم جلو پاش پخش زمین شد(ببخشید از عمد بود )
تا یاد بگیره گول ظاهر ادما رو نخوره
ولی خیلی صحنه جالبی بود