مهستان » عکس زیبا و شعر در مورد فصل پاییز , را در ادامه مطلب میتوانید مشاهده نمایید .
شعر پاییز سیاوش کسرایی »»» پاییز برگریز گریزان ز ماه و سال – بر سینه سپیده دم تو نوار خون آویختند – با صبحگاه سرد تو فریاد گرم دوست آمیختند – پاییز میوه سحری رنگ
سخت وکال – واریز قصر اب تو در شامگاه سرخ – نقش امیدهای به آتش نشسته است – دم سردی نسیم تو در باغ های لخت – فرمان مرگ بر تن برگ شکسته است – دروازه ها
گشودی و تابوت های گل – از شهر ما گریخت – عطر هزار ساله امید های ما – بارنگ سرخ خون – بر خاک خشک ریخت – فردای برف ریز – پاییز – هنگام رویش گل یخ از کنار سنگ ای ننگ
ای درنگ – قندیل های یخ را – چه کسی ذوب می کند؟ – وین جام های می را چه کسی آورد به زنگ؟ – پاییز – ای آسمان رقص کلاغان خشک بال – گل خانه شکسته در شاخه های
فقر – دراین شب سیاه که غم بسته راه دید – کو خوشه ستاره؟ – کو ابر پاره پاره؟ – کو کهکشان سنگ فرش تا مشرق امید؟ – وقتی سوار هست و همآورد گرد هست – برپهنه نبرد
سمندر دلاوران – چوگان فتح را – امید برد هست – آویزهای غمزده برگهای خیس – وی روزهای گس – چون شد که بوسه هست و لب بوسه خواه نیست؟ – چون شد که دست هست و
کس نیست دسترس؟ – در سرزمین ما – بیهوده نیست بلبل آشفته را نوا – در هیچ باغ مگر باغ ما سیاه – یک سرخ گل نمی شکفد با چنین صفا – یک سرگشت نیست چنین تیره و تباه
– در جویبار اگرچه می دود الماس های تر – و آواز خویش را – می خواند پر سوزتر شبگیر رهگذر – لیکن در این زمان – بی مرد مانده ای پاییز – ای بیوه عزیز غم انگیز مهربان ..