عشق و عاشقیمایهِ اصل و نَسَب در گردش دوران زَر است
دائمآ خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
کُره اسب ، از نجابت از پس مادر رود
کُره خَر ، از خریت ، پیش پیشِ مادر است
دود اگر بالا نشیند کسرِ شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت وشاهد هردو دعوای بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعِلِ خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است
عشق و عاشقیغروب دلتنگی ما . سرک کشید تو کوچه ها
روزای دل مرده و سرد . رفت و به جاش گرمی اومد
اون همه شب سرمه کشید . یه بار به جاش سرخ و سفید
از اون همه شب یه رنگ . یخ زده حتی دل سنگ
آتیشو از تو خونه . بیا تو کوچه بمونه
سرخی رو از اون بگیرن . زردا بسوزن بمیرن
آتیش بیافته تو دل . هر چه پلید و باطله
گر گر خنده سر بده . غم دلا رو پر بده
عشق و عاشقیﺧﺪﺍﯾﺎ
ﻧﻌﻤﺖ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺒﺪﺃ ﻫﻤﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﯿﺮﯼ ﻣﻘﺼﺪ ﻫﻤﻪ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎ
ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﺒﺪﺃ ﺗﺎ ﺁﻥ ﻣﻘﺼﺪ ﻭﺍﻻﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯿﺖ ﺳﻮﮔﻨﺪ